سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سنگ صبور

د ل ت ن گ ت م

 

 

 

 

 

 

 

 

 شمعی نیست، پروانه ای هم!

برای شمعدانی خالی چگونه می شود قصه ی سوختن را گفت؟!

این ثانیه ها ، این ساعت ها، این روزها هستند

که از جلوی چشمان من می گذرند
و مرا به دست پاییز می سپرند
اما تو نیستی، نمی آیی و من همسایه ی انتظارت شده ام...

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/3/31ساعت 11:38 صبح توسط دنیا .ف نظرات ( ) | |

خیلی دوست دارم

تو نبودی
دو زانو در برابرت نشستم
چهره ات را نگاه کردم
با چشمان بسته
تونبودی
حرف زدم،حرف زدم،حرف زدم
اما نتوانستم دهن باز کنم
تو نبودی

با دستهایم تو را لمس کردم
دستهایم به روی صورتم بود    .

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/3/10ساعت 10:19 صبح توسط دنیا .ف نظرات ( ) | |
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمبه خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبمحدیث روضه نگویم گل بهشت نبویممی بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوانهزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن

  

 

 

 

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشمنظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشمز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشمجمال حور نجویم دوان به سوی تو باشممرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشمو گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

نوشته شده در دوشنبه 86/2/24ساعت 5:5 عصر توسط دنیا .ف نظرات ( ) | |

 

به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته

نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته

منو دریغ یک خوب به ویرونی کشونده

عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده

تو این تنهایی تلخ منو یه عالمه یار

نشسته روبه رویم کسی که رفته بر باد

کسی که عاشقانه به عشقش پشت پا زد

برای موندن من به خود رنگ فنا زد

چه دردیه خدایا نخواستن اما رفتن

برای اون که سایه است همیشه رو سر من

کسی که وقت رفتن دوباره عاشقم کرد

منو آباد کرد و خودش ویرون شد از درد

به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته

نگو از دوریه کی نپرس از چی گرفته

به آتش تن زد و رفت تا من اینجا نسوزم

با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم

هنوز سالار خونه است پناه من دستاش

سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفسهاش

به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته

نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته
نوشته شده در دوشنبه 86/1/20ساعت 2:5 عصر توسط دنیا .ف نظرات ( ) | |

پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ