سنگ صبور
دلم برات تنگ شده خیلی وقته لحظه ی دوری از تو خیلی سخته نمیدونی چه تلخه بی تو بودن چه معنی داره بی تو شعر سرودن دلتنگیام فراوونه ، دل دیگه بی تو داغونه دنیا با اون بزرگیاش ، بی تو برام یه زندونه هوای چشمام بارونه هیچ کسو جز تو ندارم ، که سر رو شونش بزارم باز مث ابرای بهار ، واسش یه دنیا ببارم سر روی شونش بزارم به سر هوای تو دارم ، این جوری داغونم نکن منکه اسیر عشقتم ، بیا و زندونم نکن زندگی بی تو مشکله، خودت اینو خوب می دونی بیا و این آخر عمر بگو همین جا می مونی من بی "تو یک بوسه ی فراموش شده ام؛ یک شعر پر از غلط؛ یک پرنده ی بی آسمان؛ یک نسیم سرگردان؛ یک رویای نا تمام "من بی "تو بهاری غریبم که در برف متوقف مانده؛ یک جویبار سرد که هیچ وقت به دریا نمی رسد یک عشق با شکوه که مجالی برای شکفتن ندارد بودنت زود گذشت؛ و نبودنت را هنوز باور نمی کنم توی قاب سرد این آینهها تصویر آدمکی، شکسته بود. آدمک خسته و غمگین و سیاه روبروی آینه نشسته بود. تو چشاش، ابرای بارون زدهی تلخ و سیاه، رو لباش، قصهی دلتنگی تو،قصهی دلتنگی ما، نشسته بود. کی با دشنههای کین، کی با داس عشق و دین، بریده ریشههای، این آدمک رو از زمین؟ واسه این آدمک شهر گناه، آسمون ، رنگ رهایی رو نداشت. قفس تیره و تاریکه زمین، واسهی آدمکم جایی نداشت...
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |