سنگ صبور
من درختی بودم که به پایش،جوی آبی می رفت ریشه هایم پر پشت برگهایم همه سبز میوه هایم همه شیرین و قشنگ و کنارم پر بود از گل سنگ روزگارم خوش بود و چه دوران که گذشت برگهایم زرد شد ریشه هایم پژمرد میوه هایم که نگو... همه از شاخه فکند می دانی که چرا؟ آری با دیدن تو روزگارم این شد گویی انگار که من در تو چیزی دیدم و فقط با یک نگاه که چه دیوونه شدم آری ای یار دلم من تو را می گویم پاییز،ای فصل دگر من تو را می جویم من کیستم بی تو هیچ ولی با تو... اگر آب شوی خاک خواهم شد تا تو را در وجودم گیرم اگر آتش شوی هیزم خواهم شد تا وجود تو از وجود من باشد اگر باران شوی ابر خواهم شد تا وجود تو قطره های اشک من باشد و اگر خورشید شوی زمین خواهم شد تا هر روز دور تو بگردم و اگر شمع شوی پروانه ات خواهم شد و باز دورت خواهم گشت ولی پروانه ای که با شعله هایت بسوزد و مرگ تو را نبیند و اگر پروانه شوی گل خواهم شد تا تو را همواره در کنار خود یابم وتو هر که باشی من در کنارت خواهم ماند بی تو هرگز ای عشق آسمانی من بمون ای فصل خوب قصه های عاشقانه بمون ای با تو بودن فصلی از گل با ترانه بمون ای همصدای لحظه های خواب و رویام صدای پای تو توی رگهام تو نفسهام چه سخته بی تو رفتن چه سخته بی تو موندن نمی شه این جدایی باور من و داغ آخرینه جدایی در کمینه غروب لحظه های وا پسینه همیشه قصه های آشنایی نا تمومه تموم لحظه های با تو بودن پیش رومه چه سخته بی تو موندن نمی شه این جدایی باور من و داغ آخرینه جدایی در کمینه غروب لحظه های وا پسینه
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |