سنگ صبور
و این صبوری من... بازتاب لحظه های مکرری ست از نوع نقاب های انسانی ! چون هنگامی که می دوی... اشتیاقی برای بوییدن نسترنهای تکیه داده بر دیوار نمی ماند ، و هنگامی که خواب آلوده ای ، ذوقی برای شمردن ستاره ها و یا تجسم آنکه دوستش میداری ،در صورت پر سازش ماه ! من روزها دویده ام ، در جاده های داغ و پر عطش و سرابهایی با درون مایه « پوچی و بیهودگی » و اینک میخواهم ریه هایم را از تکرار بیهوده « رفتن و نرفتن » تهی کنم . و این صبوری من ، همان قدم های آرامی ست که انتهای راه را میداند! من برای گریستن عجله ای ندارم !!! اکنون زمان قدم های آهسته است و بس...
نوشته شده در سه شنبه 85/8/30ساعت
1:40 عصر توسط دنیا .ف نظرات ( ) | |
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |