سنگ صبور
به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته منو دریغ یک خوب به ویرونی کشونده عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده تو این تنهایی تلخ منو یه عالمه یار نشسته روبه رویم کسی که رفته بر باد کسی که عاشقانه به عشقش پشت پا زد برای موندن من به خود رنگ فنا زد چه دردیه خدایا نخواستن اما رفتن برای اون که سایه است همیشه رو سر من کسی که وقت رفتن دوباره عاشقم کرد منو آباد کرد و خودش ویرون شد از درد به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوریه کی نپرس از چی گرفته به آتش تن زد و رفت تا من اینجا نسوزم با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم هنوز سالار خونه است پناه من دستاش سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفسهاش به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته خدا رو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام دستها یت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد آری تنها تو را می خواهم.... ای امید من به زندگی ای سجاده ی نماز عشقم ای رویای دست نیافتنی من ای که سرزمین وجودم از تو سیراب می شود ای زندگی من ای لالایی شبهای من بی تو من چه کنم؟ بی تو من از کدامین چشمه خود را سیراب کنم؟ بی تو از کدامین ایینه دلگیر شوم؟ بی تو از کدامین نسیم گله کنم؟ بی تو من نابود خواهم شد بی تو من خواهم مرد رفیق من، سنگ صبور غم هام روزی که تو به دنیا آمدی هوا ابری بود الماس های بارون یکی یکی بر زمین می باریدن ولی این بارون نبود فرشته ها بودن که گریه می کردن آخه یکی از اون ها گم شد بود... پری مهربونم تولدت مبارک دلم برات تنگ شده جونم میخوام ببینمت نمی تونم بین ما دیوارای سنگی حاصل یه عمر میدونم دوست دارم ،سنگ صبورم . نگاه دورم . تمام هستی من (تو با منی هر جا باشم ) شب که می شود ؛خدا چراغ ماه را روشن می کند تا من در حضور چشمهای کنجکاو ستاره ها برای تونامه بنویسم . کاغذم برگهای درختان است ومدادم شاخه ای ترد وتازه . شب که می شود خیال تو در اتاقم راه می رود و همه اشیا جان می گیرند . پروانه های خشکیده بالزنان از دفترچه ام بیرون می آیند ؛ پرده ها از شیشه ها هم شفاف تر می شوند ومن می توانم خودم را در همه آینه های ناشناس تماشا کنم . گاهی حتی یک کلمه هم ندارم که برایت شعر بگویم وگاهی هزارن کلمه در دستان من است ؛اما باز نمی دانم چه بسرایم که شایسته تو باشد . آن وقت به قناری ها حسودیم می شود که از من شاعر ترند. کاش تخته سنگی بودم که خانه اش در آغوش دریاست یا بنفشه ای که همیشه لب جوی را می بوسد ویا خیابان ساکتی که پیوسته خواب قدمهای تو را می بیند. کاش ترازویی برای اندازه گرفتن دلتنگی و عشق وجود داشت. کاش می توانستی در رویاهایم بخوابی ودر آرزوهایم بیدارشوی . کاش بین لبهای من ونام عزیز تو هیچ فاصله ای نبود. کاش به جز تاخیر دیدار ؛هیچ گله ای نبود. خانه خراب تو شدم به سوی من روانه شو سجده به عشقت می زنم منجی جاودانه شو ای کوه پر غرور من سنگ صبور تو منم ای لحظه ساز عاشقی عاشق با تو بودنم روشن ترین ستاره ام می خواهمت می خواهمت تو ماندگاری در دلم می دانمت می دانمت ای همه وجود من نبود تو نبود من............
با من امشب چیزی از رفتن نگو......نه نگو از این سفر با من نگو من به پایان می رسم از کوچ تو با من از اغاز این مردن نگو کاش می شد لحظه ها را پس گرفت کاش می شد از تو بود و با تو بود کاش می شد در تو گم شداز همه کاش می شد تا همیشه با تو بود با من امشب چیزی از رفتن نگو
خدا رو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام
خدا رو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت
خدا رو دوست دارم ولی نه واسه ی زیبا و زشت
خدا رو می خوام نه واسه خودم که باشم یا برم
خدا رو می خوام نه واسه روزای تلخ آخرم
خدا رو می خوام نه واسه سکه و سکوی و مقام
خدا رو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام
خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشقارو خیلی دوست داره
خدا رو دوست دارم چون عاشق و تنها نمی زاره
خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده
خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه
خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو با همیم
خدا رو دوست دارم که می دونه ما عاشق همیم
به دیدنم بیا، که خیلی تنهام
هیشکی نمی فهمه، چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دل زده از لیلی ها
خیلی دلم گرفته از خیلی ها
نمونده از جوونی هام نشونی
پیر شدم، پیر تو ای جوونی
تنهایی بی سنگ صبور
خونه سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست
اگر چه هیچ کس نیومد
به تنهائیت سری نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش...
اگر بیای همون جوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی
صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بی خوده
اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ای که خالی از عشق و امید
همیشه محتاجه به نور خورشید
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |