سنگ صبور
خیلی سخته که بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه.. سلام بهونه قشنگ من برای زندگی شاید بهتر بود که بر سر راهش نمی ایستادم ،اما چه کنم ؟ خانه من کنار جاده بود و دسته گلی نیز در دست داشتم. با من سخن گفت ، شاید بهتر بود که جوابش را نمی دادم ، اما چه کنم ؟ سپیده صبح از پنجره اتاقم سر به درون کرده بود و در باغ گل های بهاری عطر افشانی می کردند . مرا در آغوش گرفت ، شاید بهتر بود که به این زودی تسلیم او نمیشدم ، اما چه کنم ؟ وقتی که دل صاحب اختیار باشد ،عقل کاری نمی تواند بکند . رفت و گفت که فردا بر میگردد . شاید بهتر باشد که دیگر انتظار او را نکشم ، و وقتی هم که آمد ،در به رویش نگشایم ، اما چه کنم ؟ فردا دوباره سپیده بهاری انگشت بر در اتاقم خواهد زد و دوباره دلم در انتظار ساعت عشق فریاد بی تابی بر خواهد داشت. « کارمن سیلوا » تو کجایی تا ببینی لحظه هام بی تومیمیرن نم نم چشمام چه ساده بارونو از سر میگیرن کوله بارم خستگی بود اینو تو خوب میدونستی گفتی تا ابد میمونی اما افسوس نتونستی به خدا داشتم میرفتم خیلی پیش از رفتن تو تو بودی گفتی بمونم توی قاب هوس تو حالا حتی یاد مهرت زده قلبمو شکسته عشق به اون روزهای رفته پر پروازمو بسته کاشکی چشماتو نداشتم هرم داغ دستای تو دل من تنها میمونه بی عبور نفس تو من چه ساده چه خیالی دلمو بهت سپردم میدونستی نمیمونی پس چرا خواستی بمونم؟ چرا اشکامو ندیدی ندیدی دارم میمیرم مگه تو نگفته بودی من دوباره جون بگیرم ؟ دیگه تو نیستی ببینی غم واسم شده عبادت میدونم بی تو میمیرم اما خوب سفر سلامت نفسم بی تو میگیره من بازم تنها میمونم اما برنگرد دوباره نمیخوام با تو بمونم یادت نبود و دلم را شکستی یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد ولی گویا تو یادت نبود که دلم را شکستی و رفتی ؟ وقتی دیدم تو چشمات یه دنیا غم نشسته بغض سیاه حسرت راه گلوت و بسته برای آخرین بار دست منو گرفتی وقتی هنوز نرفته ، بهونه می گرفتی وقتی که گفتی نرو گریه امونم نداد وفتی میخواستم بگم میخوام بمونم باهات تنها هنگامی که خاطرهات را می بوسم در میابم دیریست که مردهام چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره تو سردتر میابم . بیا تا برایت بگویم تنهایی من تا چه اندازه بزرگ است . . . .! من از خودم خسته شدم من از خودم خسته شدم
اونی که گفتم نرو گفت نمی شه
دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه
وقتی می خواست بره من رو صدا کرد
وایساد و تو چشمای من نگاه کرد
گفت می دونی خودت واسم عزیزی
این اشکا رم بهتره که نریزی
باید برم سفر واسم بهتره
ولی کسی که مونده عاشقتره
تقدیر ما از اولم همین بود
یکی تو آسمون یکی زمین بود
هرجا برم همیشه ایرونی ام
غرق یه جور حس پریشونی ام
خدا نخواست همیشه پیشم باشی
ولی مهم اینه که مریم باشی
تو تقدیر ما هر چی حیرونیه
مال خطوط روی پیشونیه
شاید اگه دائم بودی کنارم
یه روز می دیدیم که دوست ندارم
می خوام برم که تا ابد بمونم
سخته برای هر دو مون می دونم
گریه نکن گریه ها تو نگه دار
لازم می شه گریه برای دیدار
نذار پر گریه بشه خاطره
هر کی اشک نریزه عاشقتره
اون کسی که می خواد بشه ستاره
هیچ چاره ای به جز سفر نداره
بذار برم یه مدتی بمونم
شاید که قدر اینجا رو بدونم
اصلا شاید اونجا دووم نیارم
یا ناتموم بمونه اونجا کارم
دعا نکن اونجا بهم نسازه
آدم که حرفش دو تا شد می بازه
رفتن من شاید یه امتحانه
واسه شناسایی این زمانه
خودم می رم عکسام ولی تو قابه
می شنوه حرف رو ولی بی جوابه
بارون که بارید برو زیر بارون
به یاد دیدارای انروزامون
تو چمدونم پر عطر یاسه
چشمام با چشمای تو در تماسه
فکر نکنی دوری و اونجا نیستی
قلب من اینجاست تو تنها نیستی
رفتن من بازی سرنوشته
همونی که رو پیشونیم نوشته
یه کاری کن این رفتن موقت
آدما رو نندازه توی زحمت
نذار که نقطه ضعفت رو بدونن
پشت سر من و تو چیز بخونن
منتظر شعرا و نامه هاتم
هر جا می ری بدون منم باهاتم
غصه نخور زندگی رنگارنگه
یه وقتایی دور شدنم قشنگه
دیگه سفارش نکنم عزیزم
نذار منم اینجوری اشک بریزم
شاید یه روز به همدیگه رسیدیم
همدیگه رو شاید یه جایی دیدیم
شاید یه روز دیدی که توی جاده
یه آشنا منتظرت وایساده
شایدم این دیدار آخرینه
اگر که باشی زندگی همینه
مراقب گلدون اطلسی باش
یه وقتایی منتظر کسی باش
کسی که چشماش یه کمی روشنه
شاید یه قدری ام شبیه منه
کسی که چون می خواد بشه ستاره
هیچ چاره ای به جز سفر نداره
داغ دلت هر وقت که می شه تازه
بهش بگو با روزگار بسازه
دیگه باید برم که خیلی دیره
فقط نذار خاطرمون بمیره
اون رفت و از دور دساشو تکون داد
خوبیاشو یه بار دیگه نشون داد
همه می گن فقط یه روزه رفته
انگار ولی گذشته صد تاهفته
با این که قلبش بی ریا و پاکه
چون رفته دنیا پر گرد وخاکه
ای کاش نمی رفت و سفر نمی کرد
یا لااقل من رو خبر نمی کرد
اما نه خوب شد که من رو خبر کرد
اشکام و دید و بعد از اون سفر کرد
از وقتی رفت دسام به آسمونه
شاید پشیمون بشه و نمونه
خودش می گفت چون که بشه ستاره
هیچ چاره ای به جز سفر نداره
انقد می شینم که بشه ستاره
بیاد به کشور خودش دوباره
فهمیدم امروز سفر یه درده
من چه کنم اگر که برنگرده
پشت سرش آب می ریزم یه دریا
شاید پشیمون شه نمونه اونجا
الهی که بدون هیچ فرودی
بشه ستاره و بیاد به زودی
الهی که تموم چش به راها
بیاد سفر کردشون از تو راها
الهی که هیچ جا سفر نباشه
هیچ چشمی منتظر به در نباشه
خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی....
خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری....
خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای..
خیلی سخته که..
غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی بعد بفهمی دوست نداره...
خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی اما اون بگه: نمی خوامت
حال فاصله ها جشن می گیرند هلهله ی جدایی را
آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه مکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته
یه قلب تنها و کبود هلک یه نگاهته
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی
بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی
یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب
یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه
سرفه های مکررم مال هوای دوریه
گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟
دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره
داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی
فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه
تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب
که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرقه پکی خنده هات کنن
یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره
........همون کسی که بیشتر از همه دوست داره
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روزو روزگار خوش است
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر
وجواب دو رنگی را باکمتر از صداقت ندهم
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
وبرای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم
وازآسمان درس پاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست
...یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
من از خودم خسته شدم
از اینکه هیچی نمیگم
از اینکه لبهای منو
نگاه تو دوخته به هم
از این وجود آهنین
که غم بهش اثر نکرد
از این دل پر طاقتم
که هیچ کیو خبر نکرد
از اینکه هر چی میشنوم
برام همه باد هواست
از اینکه تار و پود من
بر دل تو از هم سواست
از آسمونو از زمین
بلا میباره رو سرم
اما تا یادت میکنم
میگم که خیلی بهترم
ظرفیتم چقدر شده
که اینجوری دلم میخواد
شدم اسیر مشکلات
هر چی میخواد سرم بیاد
تا کی مگه من میتونم
همینجوری قوی باشم
توی دلم غوغا باشه
اما ناراحت نباشم
دلم میخواد رها بشم
از این غرور لعنتی
نگاهمو تازه کنم
به دل بدم یه فرصتی
از این قفس بیام بیرون
که مرغ پر بسته شدم
نه از شما نه دیگرون
من از خودم خسته شدم...
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |